فشار نخور مهدیه اروم باش اون هیچی نمیدونه چقدر یکم از خودم عصبانیم امشب ی مشکلی برای همکارم ت اتلیه پیش اومد تقصیر خودش بود انتظار بیجا داشت میگف نه ب جاس ت راه برگشت گف میای باهم بریم گفتم اره رفتیم ت پارک نشستیم حرف زدیم منم گفتم حالا ک وقتمو دادم بهش بزا ادم مهربونه بشم و براش کلی حرف بزنم حرف زدم ولی بازم قبول نکرد ک مشکل از اونه ولی صحبت کردن ت اون پارک وایب خوبی بهم داد
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
خیالم راحت شد خدا پدر کاین مسترو بیامرزه وبلاگارو چک نکردم :(
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
دلم یه مکث یک هفته ای میخواد
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
روتین کشندهس ریسک کنید
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
فهرست وبلاگ دوستامو میخوام را بندازم نگار ادرستو میخوام دوباره :) رفقا من گمتون میکنم همینجا کامنت بزارین اد بزنم :)
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
کلمه هام ت حبس موقتن
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
کهیر زدم از انگشت تا انگشت
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
نمیدونم چرا کهیر زده دستوپام علتش چیه نمیدونم جمعهس و طبق معمول از اون استراحت های دیپ ولی این جمعه خیلی فرق داره چون دیگه قرار نیست شنبه شلوغی داشته باشم :) پنجشنبه غمباری بود از تک تک بچه ها خدافظی کردم و بغلشون کردم خیلی دلم میخواست اقای ه رو هم ب خاطر همهی مهربونیاش ب خاطر همهی لطف ها و نادیده گرفتن اشتباهاتی که داشتم رو هم بغل کنم ولی خب دستم بسته بود ت این مورد اگه تنها یک نفر اونجا بود ک قلبش خالصانه مهربونی میکرد فقط همون اقای ه بود :) دلم برای
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
بمونه برای روزی که برگردم و بگم اون روزی که برگشتی خونه؛ دوم تیر؛ پنجشنبه؛ هوای بارونی؛ خداحافظیها و همین لحظه های قشنگ؛ شاید اون وجه غمگینش غلبه کرده بود ولی حکمت داشت :)
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که این هفته رو انقد شلوغ بچینم ک سرگرم بشم تو خونه موندن سخت تر از اونیه ک فکرشو میکردم
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها
|
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد