محمد پسری تنها

دلا خو کن به تنهایی که ز تن ها بلا خیزد

1345

نمیدونم چرا کهیر زده دستوپام علتش چیه نمیدونم جمعه‌س و طبق معمول از اون استراحت های دیپ ولی این جمعه خیلی فرق داره چون دیگه قرار نیست شنبه شلوغی داشته باشم :) پنجشنبه غم‌باری بود از تک تک بچه ها خدافظی کردم و بغلشون کردم خیلی دلم میخواست اقای ه رو هم ب خاطر همه‌ی مهربونیاش ب خاطر همه‌ی لطف ها و نادیده گرفتن اشتباهاتی که داشتم رو هم بغل کنم ولی خب دستم بسته بود ت این مورد اگه تنها یک نفر اونجا بود ک قلبش خالصانه مهربونی میکرد فقط همون اقای ه بود :) دلم برای
+ نوشته شده در شنبه 4 تير 1401ساعت 13:41 توسط محمد تنها |