mohamdzand.bolg.ir https://mohamdzand.bolg.ir bolg.ir fa bolg.ir bolg.ir 1338 https://mohamdzand.bolg.ir/post30.php فشار نخور مهدیه اروم باش اون هیچی نمیدونه چقدر یکم از خودم عصبانیم امشب ی مشکلی برای همکارم ت اتلیه پیش اومد تقصیر خودش بود انتظار بیجا داشت میگف نه ب جاس ت راه برگشت گف میای باهم بریم گفتم اره رفتیم ت پارک نشستیم حرف زدیم منم گفتم حالا ک وقتمو دادم بهش بزا ادم مهربونه بشم و براش کلی حرف بزنم حرف زدم ولی بازم قبول نکرد ک مشکل از اونه ولی صحبت کردن ت اون پارک وایب خوبی بهم داد 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post30.php 1339 https://mohamdzand.bolg.ir/post29.php خیالم راحت شد خدا پدر کاین مسترو بیامرزه وبلاگارو چک نکردم :( 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post29.php 1340 https://mohamdzand.bolg.ir/post28.php دلم یه مکث یک هفته ای میخواد 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post28.php 1341 https://mohamdzand.bolg.ir/post27.php روتین کشنده‌س ریسک کنید 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post27.php 1342 https://mohamdzand.bolg.ir/post26.php فهرست وبلاگ دوستامو میخوام را بندازم نگار ادرستو میخوام دوباره :) رفقا من گمتون میکنم همینجا کامنت بزارین اد بزنم :) 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post26.php 1343 https://mohamdzand.bolg.ir/post25.php کلمه هام ت حبس موقتن 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post25.php 1344 https://mohamdzand.bolg.ir/post24.php کهیر زدم از انگشت تا انگشت 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post24.php 1345 https://mohamdzand.bolg.ir/post23.php نمیدونم چرا کهیر زده دستوپام علتش چیه نمیدونم جمعه‌س و طبق معمول از اون استراحت های دیپ ولی این جمعه خیلی فرق داره چون دیگه قرار نیست شنبه شلوغی داشته باشم :) پنجشنبه غم‌باری بود از تک تک بچه ها خدافظی کردم و بغلشون کردم خیلی دلم میخواست اقای ه رو هم ب خاطر همه‌ی مهربونیاش ب خاطر همه‌ی لطف ها و نادیده گرفتن اشتباهاتی که داشتم رو هم بغل کنم ولی خب دستم بسته بود ت این مورد اگه تنها یک نفر اونجا بود ک قلبش خالصانه مهربونی میکرد فقط همون اقای ه بود :) دلم برای 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post23.php 1346 https://mohamdzand.bolg.ir/post22.php بمونه برای روزی که برگردم و بگم اون روزی که برگشتی خونه؛ دوم تیر؛ پنجشنبه؛ هوای بارونی؛ خداحافظی‌ها و همین لحظه های قشنگ؛ شاید اون وجه غمگینش غلبه کرده بود ولی حکمت داشت :) 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post22.php 1347 https://mohamdzand.bolg.ir/post21.php تنها کاری که از دستم برمیاد اینه که این هفته رو انقد شلوغ بچینم ک سرگرم بشم تو خونه موندن سخت تر از اونیه ک فکرشو میکردم 1401|4|4|6 13|41 https://mohamdzand.bolg.ir/post21.php